وارد یک هایپر مارکت می شوید؛ محصولات متنوع با برندهای مختلف در قفسه ها چیده شده اند. هر برندی سعی دارد تا بین سایر برندهای یک محصول، متمایز بنظر برسد و با پیامی ویژه توجه مشتریان آن محصول را به برند خود جلب کند و منجر به خرید شود. اما گاهی این پیام ها آنقدر زیاد هستند که مخاطب آنها را نادیده می گیرد. هنگامی که در معرض چندین پیام نسبتاً مشابه قرار می گیریم، ترجیح می دهیم به جای توجه به تک تک پیام ها، همه آنها را نادیده بگیریم. روش های بازاریابی و برندسازی سنتی این بلا را سر بازارها آورده اند، هرچند کارکردهای عملی و موثری دارند اما پیام برند شما در بین هزاران پیام سایر برندها تنها با یک روش در اذهان ماندگار می شود: داستان سرایی
دریایی از مشابهت ها
سالهاست که بازاریابان از ویژگی های موجود در یک برند برای بازاریابی آن برند استفاده می کنند. تفکر رایج این است که هر چه ویژگی های برند بیشتر، فروش بیشتر. محصولات در رقابت با یکدیگر ویژگی های مشابهی ارائه می دهند و قفسه های محصول در مارکت ها پر از اجناس شبیه به هم با اسامی مختلف است. برای متمایز شدن در این دریای مشابهت ها، برندها روش های متعددی را با ارتباطات، تبلیغات و بسیاری موارد دیگر امتحان می کنند. در واقع این شباهت ها که با ظهور تکنولوژی های جدید، دستیابی و شخصی سازی کردن آنها کار بسیار آسانی برای رقباست، “چیستی” برندها را غیرقبل تشخیص می کند و زمانی که این چیستی برای مخاطب غیرقابل تشخیص شود، خرید با تمرکز بر “چرا” انجام می گیرد. به این معنی که وقتی تمایزی بین برندهای مختلف یک محصول وجود نداشته باشد، این سوال که “چرا باید از این برند خرید کنم؟!” جایگزین “این محصول چیست و چه ویژگی هایی دارد؟” می شود
داستان می فروشد
“یک برند ورای سودآوری برای خودش، چرا وجود دارد؟” این سوالیست که برندها به کمک داستان سرایی باید پاسخ دهند. داستان سرایی کمک می کند تا روایتی به یاد ماندنی از چشم انداز، ماموریت و اهداف برند برای مخاطب ارائه شود. اگر داستان برندی به اندازه کافی تاثیرگذار باشد، مخاطبان آن را به عنوان یک الگو برای زندگی خود نیز می پذیرند
برای مثال: برند داو چشم اندازی از جهان ارائه می دهد که در آن زیبایی یک منبع اعتماد به نفس است نه اضطراب
تسلا حمل و نقلی پایدار برای داشتن جهانی سبز و پاک را ارائه می دهد
نایک می گوید اگر بدن دارید میتوانید ورزشکار شوید
به نظر می رسد این برندهای پرفروش، اهداف و پیام های خود را بصورت واضح در قالبی داستانی به مخاطب خود القا کرده و موفق شده اند
بازاریابی دیگر مربوط به محصولاتی نیست که تولید می کنید، بلکه داستان هایی است که تعریف می کنید
ست گادین
اهداف والاتر
استراتژی داستان گویی مستقیماً با بخش عاطفی مغز مخاطب سر و کار دارد. برندهایی که از چنین استراتژی بهره می گیرند، ارتباطات خود با مشتریان را در اولویت قرار می دهند و میزان وفاداری در بین مشتریان چنین برندهایی بیشتر است. وقتی یک مشتری خریدی از یک برند انجام می دهد و بعد از آن تا آخر عمر مشتری همان برند می ماند یعنی داستان گویی آن برند بی نظیر بوده است
امروز من میتوانم داستان هایی که مادربزرگم برایم تعریف می کرد را به یاد بیاورم حتی در آینده برای کودکان و نوه هایم نیز تعریف کنم اما یک صفحه از کتاب های بازاریابی دوران دانشگاه را به خاطر ندارم